سبک زندگیصنعت و بازرگانی

مهارت‌های من، لطف‌های تو: کمدی تلخ درخواست‌های رایگان

مهدی خاکی فیروز، دوستی‌ها اگر از جنس واقعی باشند، عطر گل‌های بهاری را دارند. دلگرمی‌اند، دل‌نشین‌اند و گاه منجی روزهای سخت. اما نمی‌دانم چرا وقتی شغل و حرفه‌ای داری که از آن روزی می‌خوری، دوستی‌ها ناگهان تبدیل به آزمون‌های پیچیده‌ای از سخاوت می‌شوند. گویی میزانی از مهربانی و صداقتِ تو را به قیمتِ رایگان سنجیده‌اند!

تصور کنید، نویسنده‌اید. قلمی دارید که با آن، داستان‌ها جان می‌گیرند و متن‌ها قدرت می‌یابند. یک روز دوست نازنینی، میان صحبت‌های روزمره، آرام و بی‌هوا می‌گوید: «یه مقاله کوچولو برام می‌نویسی؟ چیزی نیست، پنج دقیقه‌ات هم نمی‌گیره!» چه بگویم؟ این “پنج دقیقه” مثل فنجان چای قدیمی مادربزرگ است؛ انتهایی ندارد. اگر بگویی نه، انگار به دوستی پشت کرده‌ای. اگر بگویی بله، انگار یک پله دیگر به دامنه‌ی بی‌پایان خدمات رایگان نزدیک شده‌ای.

این داستان فقط مختص نویسندگی نیست. دوست وکیل داری؟ او را در مهمانی به کناری می‌کشی: «یه سوال حقوقی داشتم. خیلی کوتاهه!» و این «خیلی کوتاه»، گاهی منجر به پرونده‌ای می‌شود که باید ساعت‌ها و روزها رویش کار شود. یا دوستی که حسابدار است؛ انگار هر وقت از کنار او رد شوی، نگاهش را به عنوان «ماشین‌حساب متحرک» می‌بینی.

این ماجراها، شاید خنده‌دار به نظر بیایند، اما درون‌مایه‌ای تلخ دارند. چرا مهارت‌ها و شغل‌های ما، در نگاه دوستان، به‌نوعی منبع خدمات رایگان‌اند؟ چرا کسی که بقالی دارد، هرگز از دوستش نمی‌خواهد یک کیلو برنج رایگان بدهد، اما وقتی به حرفه‌ای خلاقانه یا خدماتی می‌رسیم، انگار «رایگان بودن» شرط دوستی است؟

اگر این‌طور ادامه دهیم، دوستی‌ها نه به واسطه‌ی صمیمیت، بلکه به میزان خدمات رایگانی که ارائه می‌دهیم، سنجیده می‌شوند. هر شغل و حرفه‌ای ارزشی دارد. ارزش آن، صرفاً در تعداد ساعاتی که صرف می‌شود نیست، بلکه در سال‌ها تلاش و یادگیری‌ای است که برای آن صرف شده است.

اما طنز ماجرا اینجاست که وقتی یک بار به این درخواست‌ها تن بدهی، گویی چراغ سبزی روشن کرده‌ای که از این پس، تمام مسیر دوستی، جاده‌ای یک‌طرفه به سمت لطف‌های بی‌پایان تو باشد. کسی که یک بار برایش مقاله نوشته‌ای، بار دوم توقع یک کتاب دارد. کسی که یک مشاوره کوتاه حقوقی گرفته، حالا پرونده‌ی طلاقش را هم با تو مطرح می‌کند.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که گاهی اقتصاد و روابط اجتماعی با هم گره می‌خورند. شاید وقت آن رسیده که مفهوم «جبران» را دوباره در روابط‌مان زنده کنیم. اگر دوستی برایت کاری انجام می‌دهد، لازم نیست همان لحظه قدردانی کنی، اما این را به خاطر داشته باش. جهان بر پایه‌ی توازن بنا شده است؛ اگر جبران نکنیم، این توازن شکسته می‌شود.

پس دفعه‌ی بعد که دوست روزنامه‌نگارت را دیدی و از او خواستی گزارشی رایگان برایت بنویسد، یا از طراح گرافیکی درخواست کنی که کارت ویزیتی طراحی کند، کمی تأمل کن. اگر خدماتش برایت ارزشمند است، باید آماده‌ی پرداخت بهایی برابر با ارزش آن باشی  و اگر واقعاً از او انتظار داری رایگان کمکت کند، لااقل به‌گونه‌ای رفتار کن که ارزش کارش نادیده گرفته نشود.

شاید گاهی لازم باشد برای دوستان‌مان توضیح دهیم که کاری که انجام می‌دهیم، شغل ماست، نه صرفاً سرگرمی. ما با همین مهارت‌ها زندگی می‌کنیم، صورتحساب‌هایمان را می‌پردازیم و آینده‌مان را می‌سازیم و هرچند دوست داشتن زیباست، اما هیچ‌کس با «دوست داشتنِ بی‌جبران» قبض برقش را پرداخت نکرده است.

بیایید در دوستی‌هایمان نه فقط بخشنده، بلکه منصف باشیم. اگر از دوست نویسنده‌ات مقاله‌ای خواستی، به او چیزی هدیه بده، هرچند کوچک. اگر از وکیلت مشاوره گرفتی، او را به یک قهوه دعوت کن. شاید این‌ها به نظر کم برسند، اما همین‌قدر نشان می‌دهد که برای کار او ارزش قائلی.

دوستی، خیابانی دوطرفه است. بیایید اجازه ندهیم که این خیابان، به یک اتوبان یک‌طرفه‌ی رایگان تبدیل شود. هرکس، هرچند مهربان، روزی از این جاده خسته خواهد شد و چه زیباست که خستگی‌اش را با جبران محبت‌های کوچک از میان ببریم.

 

گوشی تو چک کن
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا