قطار وقت و مسافران زندگی؛ چه کسی شایسته سفر است؟
مهدی خاکی فیروز، زمان، گرانبهاترین دارایی ما، در این بازار شلوغ و پرهیاهو بهسرعت بر باد میرود. گاهی، مانند اسکناسی که از جیب سوراخ بیفتد، بیخبر و بیثمر خرج میشود. در این دنیا که هر لحظهاش به قیمت طلاست، چرا باید وقت را به پای هر رهگذری گذاشت؟ مگر نه اینکه معاشرت، نوعی سرمایهگذاری است؟
هر دقیقهای که در کنار کسی میگذرد، یا سودی به تو برمیگرداند یا زیانی پنهان به دوشت میگذارد. بعضی آدمها مثل کوه طلا در دل زمیناند، حرفشان پر از تجربه و بودنشان غنی از معنا. اما بعضی دیگر، انگار گردبادند؛ نه تنها چیزی از تو نمیگیرند، که خودت را هم با خود میبرند، خالی و تهی.
معاشرت مثل انتخاب بذر برای زمین زندگی است. با آدمهای الهامبخش و خلاق که بنشینی، ایدههایت رشد میکند. کنار آدمهای خوشفکر و عاقل که بمانی، چشماندازت گسترش پیدا میکند. اما آنکه دائم ناله میکند، آنکه همیشه از زمین و زمان گله دارد، مثل آب شور است برای گلخانهای که تشنه باران شیرین است. تو که به دنبال سبزی و شکوفایی هستی، چرا وقتت را به پای خشکسالی بگذاری؟
آدمها، بازار بورس زندگیاند. بعضی مثل سهام اپلاند، ارزشمند و ماندگار؛ اما بعضی مثل شرکتی ورشکستهاند که حتی نامشان هم کسی به یاد نمیآورد. انتخاب با توست: وقتت را کجا سرمایهگذاری میکنی؟
این روزها، معاشرت بیحساب و کتاب، لوکسترین خطای زندگی است. هر دقیقهای که از تو میرود، جایی در تقویم جهان ثبت میشود. اما اگر خرج کسی شود که ارزشی برایش قائل نیست، آن دقیقه به دودی تبدیل میشود که در باد گم شده است. باید یاد بگیریم که وقت را به پای کسی بگذاریم که ارزش نگاه کردن به ساعت را داشته باشد.
زمان، مثل چراغ نفتی قدیمی، اگر درست استفاده شود، خانهای را روشن میکند. اما اگر بیدقت و بیهدف بسوزد، تنها دود و سیاهی باقی میگذارد. در این بازار پر ازدحام آدمها، باید گزینشی رفتار کرد. همه لیاقت وقت تو را ندارند. بعضی، شمعی برای روشنیاند؛ بعضی دیگر، سیاهی شب.
در این روزگار که زمان از طلا ارزشمندتر است، باید یاد گرفت که وقت را با چه کسی بگذرانیم. به هر کس که نمیتوان دل بست. هر لبخندی، هر صحبتی، هر همراهی، قیمتی دارد. اگر معاشرتی به تو چیزی اضافه نمیکند، چیزی از تو کم خواهد کرد. در دنیایی که پر از حرفهای بیهوده و آدمهای بیاثر است، معاشرت با افراد ارزشمند، نه یک انتخاب، که یک ضرورت است.
وقت، مثل قطاری است که از ایستگاه زندگی تو عبور میکند. کسانی که به واگنهای این قطار وارد میشوند، یا مسیری به مقصدی تازه باز میکنند یا تو را از ریل خودت دور میکنند. انتخاب مسافرهایت، هنر زندگی است. آدم حسابیها، همسفران خوبیاند. اما برای آنهایی که مسیرشان به بنبست میرسد، بهتر است دست تکان دهی و اجازه دهی قطارت بدون آنها حرکت کند.
وقت، ثروتی است که خرج آدمهای درست، سودمند و مفید، به سرمایهای بیپایان تبدیل میشود. اما خرج آدمهای بیهوده که شود، انگار طلای ناب را در چاه بیانتها ریختهای. زندگی کوتاهتر از آن است که با آدمهای اشتباه طی شود. انتخاب معاشرتهایت، همانند انتخاب ضربانهای قلبت، حیاتی است. هر دقیقهاش که هدر رود، گویی تکهای از خودت را به باد دادهای.