اقتصاد کلانسبک زندگی

املت و اقتصاد، قصه‌ای از مهمانی و ورشکستگی

بابک نبی ، شبی دل‌انگیز بود. هوای خانه لبریز از شوق دیدار و قلبم گرم از خیالِ دورهمی‌ای کوچک. تصمیم گرفته بودم دوستانم را دور خود جمع کنم، به بهانه هیچ‌چیز، جز با هم بودن. آسمان شب شاهد بود که خیال داشتم این مهمانی ساده‌ترین باشد؛ املتی ساده، صمیمیتی ناب. اما چه می‌دانستم که فردای همان شب، من و حساب بانکی‌ام به مرز نابودی خواهیم رسید؟

املت، خوراکی که هزار قصه در خود نهفته دارد. ساده‌ترین وعده‌ای که می‌توان برای دوستان مهیا کرد، اما همین ساده‌دلِ آشپزخانه، گاه می‌تواند نشانی از آشفتگی اقتصاد باشد. تخم‌مرغ‌هایی که روز به روز از دسترس خارج‌تر می‌شوند، گوجه‌هایی که در قامت طلا ظاهر می‌شوند و روغنی که همچون افسانه‌ای دوردست به نظر می‌آید. شاید در ظاهر ساده جلوه کند اما همین سفره‌ی کوچک، قصه‌ی تلخ تورم و نابرابری را روایت می‌کند.

دوستان آمدند، خانه با صدای خنده‌هایشان جان گرفت. هر لقمه‌ی املت که بر دهان می‌گذاشتند، دلم شاد می‌شد. اما در گوشه‌ی ذهنم، سایه‌ی سنگین هزینه‌ها پرسه می‌زد. نان تازه‌ای که با گرانی‌ها رقابت می‌کرد، نوشیدنی‌هایی که برایشان انتخاب کرده بودم و حتی یک تکه میوه برای تکمیل این ضیافتِ ساده، همگی مرا یادآور می‌شدند که مهمانی‌های کوچک دیگر از جنس گذشته نیستند.

صبح فردا، وقتی لبخندِ شب پیش هنوز بر لبانم بود، به حساب بانکی‌ام نگاه کردم. خالی. انگار این مهمانی کوچک، لحظه‌های مرا به یک کمدی تلخ تبدیل کرده بود. چگونه یک شب ساده، چنین فاجعه‌ای در زندگی من رقم زد؟ چه بر سر ما آمده که حتی ساده‌ترین دورهمی‌ها، دیگر از دسترس خارج‌اند؟

مهمانی‌های خانگی همیشه نمادی از همدلی بودند؛ زمانی که افراد، بی‌تکلف و بی‌تظاهر، گرد هم می‌آمدند تا با خنده‌ها و حرف‌هایشان گرمای خانه را دوچندان کنند. اما امروز، تحت فشار انتظارات اجتماعی و چشم و هم‌چشمی، همین مهمانی‌های ساده به میدان رقابتی برای تجملات بدل شده‌اند. شبکه‌های اجتماعی نیز بر این آتش دامن زده‌اند. عکس‌های میزهای پرزرق‌وبرق، انتظارات را تا جایی بالا برده که حتی یک میز ساده املت هم باید در قامت یک اثر هنری ظاهر شود.

اما حقیقت این است که مشکل از یک شب و یک سفره نیست. قصه‌ای که برای شما تعریف می‌کنم، قصه‌ی بسیاری از ماست. فشارهای اقتصادی، همراه با فرهنگی که مصرف‌گرایی را تشویق می‌کند، ما را به جایی رسانده که مهمانی، به جای تجربه‌ای از همدلی، تبدیل به آزمونی از توانایی مالی شده است. این تنها داستان یک مهمانی نیست؛ این قصه‌ی زندگی در دنیایی است که همه‌چیز در آن گران‌تر از دیروز است.

شاید وقت آن رسیده که به یاد بیاوریم اصلِ مهمانی چیست. نیازی نیست میز پر باشد؛ نیازی نیست چیدمان بی‌نقص باشد. همان املت ساده، همان نان داغ و چای شیرین، اگر با عشق و لبخند همراه باشد، کافی است. ساده زیستن هنر است. مهمانی دادن نباید به کابوس تبدیل شود.

قصه‌ی من، قصه‌ی یک شب املت است. اما در لایه‌های پنهانش، داستان اقتصادی است که بسیاری از ما را درگیر خود کرده. پس بیایید گاهی از پیچیدگی‌ها فاصله بگیریم. مهمانی بدهیم، ساده و صمیمی. به یاد بیاوریم که مهم‌ترین چیز، نه غذایی است که می‌خوریم، بلکه افرادی هستند که با آنها خنده‌هامان را به اشتراک می‌گذاریم.

گوشی تو چک کن
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا