بابک نبی ، در دنیای مدیریت، هر مدیری نقشی کلیدی در هدایت و پیشبرد سازمان بر عهده دارد. اما گاهی اوقات، برخی مدیران از نقش خود به نفع اهداف شخصی سوءاستفاده میکنند. این مدیران نه تنها خود را از میانبرهای غیراخلاقی به جایگاههای بالاتر میرسانند، بلکه اطرافیان و نیروهای خود را به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد منافع شخصی بهکار میگیرند. در این میان، افرادی که تحت مدیریت چنین مدیرانی کار میکنند، به سرعت درک میکنند که تلاشهایشان بینتیجه و قدرناشناسی در ازای کارهایشان رایج است. این مدیران با تکیه بر دیگران و نادیده گرفتن زحمات آنها، به تدریج خود را در موقعیتهای حساس و بحرانی تنها مییابند.
این مدیران سوءاستفادهگر، معمولاً با شگردهایی چون استفاده از چاپلوسی، وعدههای توخالی و فشارهای روانی، اطرافیان را به انجام کارهای خود ترغیب میکنند. آنها از توانمندیهای دیگران بهره میبرند تا پلههای ترقی خود را بسازند، بیآنکه هیچگاه قدردان زحمات و تلاشهای دیگران باشند. این عدم قدردانی و بهرهبرداری ابزاری از افراد، نه تنها به روحیه تیم آسیب میزند، بلکه در درازمدت، اعتبار و وجهه خود این مدیران را نیز تحتالشعاع قرار میدهد.
از منظر روانشناسی سازمانی، رفتار این مدیران باعث ایجاد فضایی از بیاعتمادی و استرس در محیط کار میشود. کارکنانی که احساس میکنند مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند، معمولاً دچار کاهش انگیزه و رضایت شغلی میشوند. این شرایط میتواند به ترک کار و حتی بروز تعارضات داخلی در تیم منجر شود. چنین مدیریتی که بر پایه سوءاستفاده و بیاعتمادی بنا شده است، نهایتاً منجر به فرسایش نیروی انسانی و کاهش بهرهوری سازمان میشود.
از جنبه اجتماعی، مدیران سوءاستفادهگر به سرعت به عنوان افرادی خودخواه و فرصتطلب شناخته میشوند. این شناخت، دایره دوستان و حامیان این مدیران را به تدریج کوچکتر میکند. در نهایت، آنها به عنوان مدیرانی تنها و بیپشتوانه باقی میمانند که در مواقع بحران نمیتوانند روی حمایت اطرافیان خود حساب کنند. وقتی چهره واقعی این مدیران برای سازمان و دوستانشان آشکار میشود، دیگر جایی برای ادامه سوءاستفاده باقی نمیماند و آنها در مقامهایی که تنها با تکیه بر تلاش دیگران به دست آوردهاند، به عنوان قایقهای سرگردان و بیسکان در دریای پر تلاطم مدیریت و اجتماع گم میشوند.
این نوع مدیران که فاقد تواناییهای واقعی و مهارتهای لازم برای هدایت یک تیم هستند، اغلب به جای توسعه فردی و یادگیری مهارتهای جدید، بر بهرهبرداری از توانمندیهای دیگران تمرکز میکنند. آنها به جای آنکه خود را تقویت کنند، از دیگران به عنوان سپرهای انسانی استفاده میکنند و در مواجهه با مشکلات، دیگران را مسئول شکستها و ناکامیها میدانند. در این میان، اعتماد به نفس کاذب و جاهطلبیهای بیپایه این مدیران، نه تنها مسیر رشد سازمان را مسدود میکند، بلکه باعث بروز بیثباتی و عدم پیشرفت در ساختار کلی سازمان میشود.
بر اساس تحقیقات معتبر در حوزه مدیریت، رهبری که بر اساس صداقت، اعتماد و حمایت از کارکنان عمل میکند، موفقترین رهبران در ایجاد محیطی مثبت و پویا هستند. اما در مقابل، مدیران سوءاستفادهگر که تنها به دنبال منافع شخصی خود هستند، در نهایت اعتبار و جایگاه خود را از دست میدهند. این مدیران با رفتارهای غیراخلاقی و فرصتطلبانه خود، به سرعت از حمایتهای درونی سازمان محروم میشوند و در نهایت به عنوان مدیرانی ناکارآمد و منزوی شناخته میشوند.
رسانههای آگاه و تحلیلگران نیز معمولاً این نوع مدیران را زیر ذرهبین قرار میدهند. چرا که این رفتارهای غیراخلاقی و سوءاستفادهگرانه، نه تنها به سازمان لطمه میزند، بلکه به عنوان مثالهایی از مدیریت ناکارآمد و فساد مدیریتی در رسانهها منعکس میشود. از سوی دیگر، رسانههای زرد و باجنیوزها نیز به دلیل ضعف این مدیران در مدیریت بحرانها و نداشتن حامیان واقعی، از آنها به عنوان طعمهای برای بهرهبرداری استفاده میکنند. در این شرایط، این مدیران به راحتی در معرض فشار و باجگیریهای مختلف قرار میگیرند و هرچه بیشتر در مسیر انزوای مدیریتی و اجتماعی قرار میگیرند.