بازارمالیصنعت و بازرگانی

خانه‌های روی آب؛ وقتی رؤیاها در امواج تورم غرق می‌شوند

بابک نبی ، گاهی شب‌ها، وقتی خسته از روزی پرمشغله به سقف اتاق خیره می‌شویم، رویای داشتن خانه‌ای آرام و دل‌چسب به سراغمان می‌آید. خانه‌ای با پنجره‌های بزرگ رو به یک باغچه پرگل، آشپزخانه‌ای که بوی شیرینی تازه در آن پیچیده و شاید یک تراس که شب‌ها بتوان با خیال راحت روی صندلی‌اش لم داد و ستاره‌ها را شمرد. اما همین که به این تصویر فکر می‌کنیم، سایه‌ای تلخ از واقعیت به میان می‌آید؛ آیا واقعاً این رؤیا قابل دسترس است یا فقط در فیلم‌های هالیوودی و تبلیغات لوکس ساخت‌وسازها دیده می‌شود؟

خانه‌دار شدن، روزگاری نه چندان دور، آرزویی واقعی و دست‌یافتنی بود. والدینمان می‌گفتند: “کمی تلاش کن، پس‌انداز داشته باش و بالاخره خانه‌ات را می‌سازی.” اما حالا انگار قصه عوض شده است. خانه رویایی دیگر چیزی نیست که با کار سخت و اراده به دست بیاید. حالا، خانه‌ها تبدیل شده‌اند به موجوداتی افسانه‌ای که در قصه‌ها می‌شنویم اما در زندگی واقعی هیچ‌گاه آن‌ها را نمی‌بینیم. حتی آگهی‌های فروش ملک هم گاهی بیشتر به طنز شباهت دارند تا یک پیشنهاد جدی: “یک واحد نقلی، با منظره دود و ترافیک، فقط با پیش‌پرداختی که از توان یک عمر پس‌انداز هم بیشتر است!”

ماجرا اینجاست که تورم، همان دشمنی که بی‌رحمانه به قبض برق و قیمت مواد غذایی حمله کرد، به بازار مسکن هم رحم نکرده است. حالا خانه رویایی، آن مأمن گرم و صمیمی که همه برایش تلاش می‌کنند، به یک هدف دست‌نیافتنی تبدیل شده است. کسانی که هنوز امید دارند، در جلسات مشاوره املاک با عباراتی مانند “چشم‌انداز مناسب برای سرمایه‌گذاری” یا “نقدینگی در دسترس؟” مواجه می‌شوند؛ انگار خانه‌دار شدن دیگر نیازمند رویایی کودکانه نیست، بلکه به معجزه‌ای الهی نیاز دارد.

خانه رویایی در ذهن بسیاری از ما شکلی ساده و صمیمی دارد؛ یک جای کوچک اما پر از آرامش. اما در دنیای امروز، خانه‌ها چیزی بیش از یک سقف بالای سر شده‌اند. خانه حالا نماد موفقیت است، معیاری که تعیین می‌کند چقدر “پیشرفت کرده‌ای” و همین فشار اجتماعی است که رویای خانه‌دار شدن را از یک آرزوی معصومانه به یک رقابت سخت و پرتنش تبدیل کرده است.

گاهی فکر می‌کنم شاید بهتر باشد دست از این رؤیا برداریم. شاید بتوانیم با همین اجاره‌نشینی، شادی‌های کوچک دیگری پیدا کنیم؛ مثلاً گوشه‌ای از خانه اجاره‌ای‌مان را به گلدان‌هایی اختصاص دهیم که هر روز با ما قد می‌کشند. شاید تراس کوچک طبقه چهارم‌مان با آن نمای سیمانی، بتواند پناهگاهی شود برای شب‌هایی که به آسمان نگاه می‌کنیم و نفس عمیقی می‌کشیم. شاید اگر کمتر دنبال خانه رویایی بگردیم، زندگی واقعی‌تری داشته باشیم. اما، این فکر هم چندان دوام نمی‌آورد؛ چرا که هر بار از کنار ویترین‌های املاک عبور می‌کنم، دوباره به خودم می‌گویم: “شاید روزی، شاید جایی، شاید برای من هم بشود.”

گوشی تو چک کن
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا