اقتصاد خانوادگی: وقتی نان و پنیر هم قسطی میشود
بابک نبی ، زندگی به سبک قسطی! قصهای که انگار هر روز در هر گوشهای از این دنیای شلوغ و پر از سر و صدا میشنویم. از خرید خانه و ماشین بگیر تا حتی خریدن نان و پنیر صبحانه! انگار دیگر خریدن چیزی بدون پرداختهای ماهانه، مثل یک افسانه قدیمی و فراموششده است.باید گفت که اقتصاد خانوادگی هم شده مثل یک قصه پر از پیچ و تاب، جایی که قسطها نقشی پررنگتر از تمام شخصیتهای دیگر بازی میکنند.
پرده اول: “نان قسطی، پنیر اقساطی”
همین اول صبح، وقتی بیدار میشوی، چشمت به میز صبحانه میافتد. نان داغ، پنیر سفید و چای شیرین آماده است. اما آنچه که بر دل آدم سنگینی میکند، نه طعم پنیر است و نه گرمای نان؛ بلکه همان قسطهایی است که روی آنها سنگینی میکند. حالا دیگر وقتش است که در کنار طعم صبحانه، طعم قسطهای ماهانه را هم بچشی. نان که باید گرم باشد، اما تا پایان ماه باید با قسطهای سردش زندگی کرد!
حالا اگر قرار باشد پنیر هم قسطی شود، باید خوشحال باشیم که هنوز صبحانهای هست که قسطیاش کنیم. اینکه روزی نان و پنیر را باهم بخوریم و ماهها برایش قسط بدهیم، تازه مقدمهای برای داستان طولانیتر قسطهای زندگیمان است.
پرده دوم: “قسطهایی که از زندگی جلوترند”
انگار قسطها همیشه از ما جلوتر میدوند. هر چه بیشتر سعی میکنی از دستشان فرار کنی، آنها سریعتر میرسند. مثل بازیگران تئاتری که همیشه در نقشهای اصلی قرار دارند. حتی وقتی فکر میکنی که آخرین قسط را پرداختهای و نفس راحتی میکشی، قسط بعدی از گوشهی صحنه بیرون میآید و با لبخندی غمگینانه میگوید: “هنوز تمام نشده، ادامه دارد!”
در این قصه پر از ارقام و پرداختهای ماهانه، حتی خوراکیهای کوچک هم به قسط کشیده میشوند. گویا فروشندهها هم از این بازی بیپایان خسته شدهاند و حالا برای اینکه مشتریها را خوشحال کنند، تخفیفهای اقساطی ارائه میدهند. نان و پنیر که هیچ، شاید روزی بیاید که حتی هوای تنفس هم به اقساط پرداخت شود!
پرده سوم: “وقتی که فنجان چای هم قسطی میشود”
در گوشهی دیگری از این قصه، فنجان چای نشسته است. چای شیرین و گرم، آماده است تا با نان و پنیر اقساطی سرو شود. اما همین فنجان چای هم حالا وارد بازی اقساطی شده است. شاید روزی برسد که برای خریدن چای هم نیاز به پرداخت اقساطی داشته باشی. اینجاست که میفهمیم قسطها، یک نوع فلسفه جدید از زندگی اقتصادی هستند. فلسفهای که در آن حتی کوچکترین و روزمرهترین چیزها هم از چنگ قسطهای بیرحم خلاص نمیشوند.
شاید در آیندهای نهچندان دور، قسطها به قدری همهگیر شوند که حتی برای خوابیدن هم قسطی پرداخت کنیم. شاید قسط خواب، قسط نفسکشیدن، و حتی قسط لبخند زدن هم به این لیست اضافه شود. زندگی به سبک قسطی، نه تنها طنز زندگی مدرن است، بلکه شاعرانهترین جنبه اقتصاد خانوادگیمان شده است.
پرده چهارم: “قسط، عشق پایدار”
اما در دل این همه قصه قسط و نان و پنیر، شاید چیزی هم پیدا شود که با اقساط سر و کار نداشته باشد: عشق! بله، عشق هنوز هم در میان این همه قسطها زنده است. شاید زندگی مالی و اقتصادی ما تحت تسلط اقساط باشد، اما خوشبختانه عشق هنوز قسطی نشده است. حداقل این یکی را میتوان بدون قسط از دل و جان تجربه کرد، بدون اینکه نگران سررسید پرداختیها باشیم!
و شاید همین نکتهی ساده، یک نقطه نورانی در دل این تاریکی اقتصادی باشد. عشق، آخرین قهرمان قصه است که هنوز هم اقساطی نشده است و همچنان با قدرت به زندگی ما میتابد