سبک زندگیصنعت و بازرگانیفرهنگ و هنر

آیا شاعرها هم باید مالیات بدهند؟

بابک نبی ، بگذارید قصه‌ای برایتان بگویم؛ روزی شاعری بود که صبح‌ها در آفتاب پرسه می‌زد، غروب‌ها شعرهایش را مثل لباس‌های شسته بر بند تخیل می‌آویخت و شب‌ها، بی‌آنکه نانی در سفره باشد، ستاره‌ها را برای شکم گرسنه‌اش می‌شمرد. یک روز مردی با کت و شلوار رسمی به او گفت: «شاعری شغل نیست. شغل باید پول بسازد، نه رویا. شغل باید سود دهد، نه سطرهای قافیه‌دار.» شاعر لبخندی زد و گفت: «شغل من این است که دنیا را برای شما زیباتر کنم؛ قیمتش را شما تعیین کنید.»

شاعری، شغل است؟ شاید. شغلی پر از ابهام و خنده‌های تلخ. اگر تعریف شغل این است که برایت درآمدی ثابت بیاورد، شاعری قطعاً از این معادله حذف می‌شود. اما اگر شغل یعنی کاری که زندگی می‌بخشد، شاعری یکی از شریف‌ترین حرفه‌های جهان است.

فکر کنید، آیا یک شاعر می‌تواند در جدال ناعادلانه اقتصاد مدرن زنده بماند؟ بانک‌ها هیچ‌وقت وامی نمی‌دهند که شما دیوانتان را چاپ کنید. بازاری‌ها هیچ‌گاه سر چهارراه‌ها نمی‌ایستند تا یکی از رباعی‌هایتان را چانه بزنند. و با این حال، شاعران هنوز هستند.

ما شاعران را می‌بینیم که با اشعارشان خیابان‌های بی‌روح شهر را روشن می‌کنند. شاعران هستند که از رنج‌هایشان عشق می‌سازند و با واژه‌هایشان برای جهانی که با اعداد اداره می‌شود، جان تازه‌ای می‌آورند. شاید برای همین است که هرگز نمی‌توانید شاعری را مثل یک حسابدار در لیست حقوق پیدا کنید. شاعری، برخلاف حسابداری، شغلی نیست که درآمدش در اعداد خلاصه شود؛ بلکه سودش در جایی دیگر نهفته است.

آمار؟ بله، بیایید آماری نگاه کنیم. چند شاعر را می‌شناسید که با فروش کتاب‌هایشان خانه‌ای خریده‌اند؟ چند شاعر در دنیا توانسته‌اند در نظام سرمایه‌داری، موفقیت مالی را تجربه کنند؟ حتی اگر اشعارشان به میلیاردها دلار ارزش فرهنگی افزوده باشد، آیا این رقم‌ها در حساب بانکی‌شان هم دیده می‌شود؟

و اما ! چه شاعری را دیده‌اید که به وقت نوشتن بیت، به این فکر کند که چقدر برایش درآمد دارد؟ آیا یک غزل می‌تواند به اندازه حقوق یک روز کارمندی، اجاره خانه بپردازد؟ آیا سونات‌ها و دوبیتی‌ها در صف گوشت و برنج قابل معاوضه‌اند؟ نه!

ولی از طرف دیگر، شاعری برای برخی مثل کار کردن در معدن طلاست. آن‌ها که توانسته‌اند اشعارشان را به موسیقی بفروشند یا نامشان را در جشنواره‌های جهانی پررنگ کنند، شاید بتوانند نان و کره‌ای از این هنر درآورند. اما چند درصد شاعران به چنین جاهایی می‌رسند؟

راستش را بخواهید، شاعری شاید شغل اقتصادی نباشد، ولی یک شغل است؛ شغلی برای زیباتر کردن روزها، تسکین شب‌ها و تبدیل زخم‌ها به مرهم. شاعری شغلی است که به جهان یادآوری می‌کند، چیزهایی هست که نمی‌توان با پول خرید؛ مثل رویا، عشق و امید.

اگر از من بپرسید، شاعری شغل است. نه به‌خاطر پولی که نمی‌سازد، بلکه به‌خاطر ارزش‌هایی که خلق می‌کند. پس، اگر شاعر هستید و هنوز از بانک حقوقتان را طلب نکرده‌اید، به خودتان بگویید: «شغل من، ساختن جهانی است که دیگران در آن زندگی می‌کنند.» آیا چنین کاری می‌تواند اقتصادی‌تر از این باشد؟

گوشی تو چک کن
مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا