چرا باید افسانه “رنج خلاق” را دور بریزیم؟
بابک نبی ، آه، چه رمانتیک است! هنرمندی در اتاق زیرشیروانی نمور، با شکمی گرسنه و جیبی خالی، شاهکاری میآفریند که جهان را تکان میدهد. این تصویر دلانگیز چنان در ذهن ما ریشه دوانده که انگار حقیقتی ازلی است. اما بیایید پرده از این افسانه شیرین برداریم.
داستان آن نقاش بینوا را شنیدهاید که تابلوهایش را با قهوه کشید؟ یا آن شاعر که روی کاغذ کیسههای خرید مینوشت؟ چه جذاب! چه الهامبخش! اما صبر کنید… چرا کسی از آن هزاران استعداد درخشانی که زیر فشار فقر خاموش شدند، داستان نمیسازد؟
“محدودیت، خلاقیت میآورد.” این جمله طلایی را آنقدر شنیدهایم که به باورمان تبدیل شده. اما جالب است بدانید اغلب کسانی که این جمله را تکرار میکنند، خودشان در ناز و نعمت زندگی میکنند. انگار فقر برای دیگران نعمت است و برای خودشان، بلا!
بیایید سری به تاریخ بزنیم. شکسپیر؟ او از طبقه متوسط بود و تئاترش سودآور. موتزارت؟ با وجود مشکلات مالی در اواخر عمر، بیشتر دوران حرفهایاش را در رفاه گذراند. پیکاسو؟ از جوانی موفق و ثروتمند بود. وای! انگار افسانهمان دارد فرو میریزد.
راستی، چرا هیچکس نمیپرسد چطور یک نقاش گرسنه باید هزینه بوم و رنگ را تامین کند؟ یا یک موسیقیدان بیپول چگونه ساز باکیفیت بخرد؟ شاید چون پاسخش آنقدر واضح است که پرسیدنش مضحک به نظر میرسد.
اما ماجرا فقط پول نیست. وقتی ذهن درگیر بقاست، چطور میتواند پرواز کند؟ وقتی دغدغه نان شب داری، مگر میتوانی به زیباییشناسی فکر کنی؟ وقتی برای تامین اجارهخانه سه شغل داری، کی وقت میکنی خلق کنی؟
جالب اینجاست که همین جامعه که فقر هنرمند را تقدیس میکند، بعد از مرگش آثارش را به قیمتهای نجومی میخرد. انگار هنرمند باید حتماً بمیرد تا ارزشش را بفهمند. چه سناریوی غمانگیز خندهداری!
امروز، در عصر رسانههای اجتماعی، میبینیم چطور “رنج هنرمندانه” به یک ژست اینستاگرامی تبدیل شده. عکس فنجان قهوه نیمخورده کنار دفتر شعر، با فیلتر سیاه و سفید و کپشن عمیق فلسفی. اما پشت صحنه؟ احتمالاً یک حساب بانکی پر و پیمان و یک خانه شیک در بالای شهر.
واقعیت این است که هنر واقعی از آزادی ذهن میآید، نه از زنجیر فقر. خلاقیت نیاز به فضا دارد، فضایی که فشارهای اقتصادی آن را تنگ میکند. هنرمند گرسنه افسانهای است که جامعه ساخته تا مسئولیت خود را در قبال هنرمندانش انکار کند.
نگاهی به کشورهای اسکاندیناوی بیندازید. جایی که هنرمندان از حمایتهای دولتی برخوردارند. آنجا خبری از افسانه “رنج خلاق” نیست، اما هنر شکوفاست. یا به رنسانس نگاه کنید، دورانی که حمایت مالی خاندان مدیچی از هنرمندان، شاهکارهای جاودانه آفرید.
شاید وقتش رسیده این دروغ تاریخی را کنار بگذاریم. محدودیت اقتصادی خلاقیت نمیآورد؛ جلوی خلاقیت را میگیرد. هنرمند گرسنه افسانه است؛ هنر سیر میخواهد، آزاد میخواهد، حمایت میخواهد. بگذارید این را با صدای بلند بگوییم: فقر استعدادکُش است، نه استعدادساز.
البته که نبوغ راه خودش را پیدا میکند، اما چرا باید راهش را سخت کنیم؟ چرا باید منتظر باشیم تا یک ونگوگ دیگر در فقر بمیرد تا بعد تابلوهایش را میلیونها دلار بخریم؟